Twelve p6

Lily Lily Lily · 1402/05/08 15:17 · خواندن 2 دقیقه

سلام بالاخره پارت جدید دادم .

ببخشید چند روز ندادم 

سرم شلوغ بود 

برای خواستن داستان جدید ۶ تا لایک 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وقتی رسید محل کارش رفت توی دفترش ولی یک نفر منتظرش بود .

یک آقا با لباس رسمی .

ی سلام معمولی و سرد کرد ‌و رفت پشت میزش نشست .

اون آقا شروع به صحبت کرد و گفت : 

من از شرکت یو اس ای می ایم  و درسته که شما چند روزی میشه 

که توی این شرکت

 کار کردید ولی من می خواهم به شما ارتقاع شغلی بدم .

 

و بعد گفت : راستی من آقای پارک هستم و مدیر این مجموعه ی 

ضد جاسوسی هستم . شرکت شما شرکت درجه دوی ما در این مجموعه می باشد و من 

الان می خواهم به شما ارتقاع شغلی بدم .

 

مایا تشکر کرد و پیشنهاد آقای پارک رو قبول کرد و وسایلش رو جمع کرد و 

همراه با آقای پارک

 به شرکت یو اس ای رفتند.

 

اون شرکت از شرکت خودش خیلی بزرگ تر بود . تازه اون فکر می کرد شرکت 

خودش خیلی بزرگ بوده .

 

ناگهان …

 

 

 

 

 

 

 

 

مردی با موهای بلوند و چشمای ابی جلوی مایا اومد و دستش رو روی شونده ی 

آقای پارک گذاشت .

 آقای پارک گفت :  خانوم کیم ( فامیلی مایا ) ایشون پسر من مارک هستن  .

مارک خودشو معرفی کرد و بعد آقای پارک ادامه داد :

شما و مارک با هم همکار هستید و باهم به ماموریت می‌روید پس از الان با 

هم کنار بیاید .

و بعد خنده ای ریز کرد .

مایا هم جلو رفت و خودشو معرفی کرد و گفت که اونو مایا صدا کنند .

مایا درون دلش حس سرمای شدیدی کرد و بعد از آنها عذر خواهی کرد و 

به دستشویی برای قایم شدن رفت 

با خودش گفت که تو چت شده دختر ؟ و خودشو توی اینه نگاه کرد  

 از وقتی مارک رو دیده بود ی حسی پیدا کرده بود .

با خودش گفت یعنی عاشقش شدم ؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این داستان ادامه دارد ……