Twelve P4

Lily Lily Lily · 1402/05/04 15:17 · خواندن 2 دقیقه

اون یاد یکی از خاطراتش با میا می افتاد :


 

 

اون و میا می خواستند می هاشونو کوتاه کنن ولی با هم تصمیم

گرفتن هیچ وقت موهاشونو کوتاه تا رنگ نکنن چون اونا متضاد

هم به نظر می رسند ولی خیلی با هم تفاهم داشتند .


 


 

امروز اولین روز کاری مایا بود و راستش خیلی خوشحال بود

موهاشو مثل همیشه بسته بود و لباس صورتی کم رنگ رسمیشو

پوشیده بود ،از ماشینش پیاده شد و درش رو قفل کرد و وارد

مرکز ان سی ان شد . مدیر  مرکز برای استقبال از مایا همراه با دستیارش

جلوی در ایستاده بودند و به او سلام کردند

مایا هم سلام سردی به آنها کرد ولی مایای پر انرژی کجا رفته بود ؟

اونی که همیشه به همه انرژی می داد ؟


 

مایا رو به اتاقش بردند و به او وظایفش رو گفتند .

اون گوش داد و بعد شروع به چیدن اتاقش کرد

سازمان ان سی آن یک سازمان سری ضد جاسوسی بود

و وظیفه ی مایا هک کردن سیستم های جاسوسی و

کار های مربوط به آن بود .اول یک عکس دو نفره از خودش

و میا رو روی میزش گذاشت و وسایل و لبتابش رو روی میز

گذاشت و شروع به نوشتن مکان های مشخص شده از جاسوسان

که دیروز تحقیق کرده شد .


 

وقتی تمام کارهایش رو انجام داد کیفش برداشت ، در اتاقشو قفل

کرد و رفت و سوار ماشینش شد رفت و رفت و رفت و رسید

به کافه نانسی و تصمیم گرفت شامشو اونجا بخوره .

وقتی رفت هتل تصمیم گرفت بره و دوش بگیره


 

ولی یکدفعه صدای زنگ گوشیش رو شنید

گوشیشو برداشت ولی نوشته بود که تماس از میا ست


 

این داستان ادامه دارد .