Twelve p7

Lily Lily Lily · 1402/05/08 20:47 · خواندن 1 دقیقه

مایا به صورتش آب زد و رفت تا با مارک رو به رو بشه .

گرفت توی اتاق مشترکش با مارک و وسایلش رو دقیقا مثل 

دفتر قبلی اش چید و شروع به سرچ کردن با لبتابش شد.

 

چند ساعت بعد …

 

مایا داشت وسایلش رو جمع می‌کرد تا بره خونه که ناگهان مارک بهش گفت تا باهم توی کافه

 نانسی شام بخورند و مایا قبول کرد ولی داشت با خودش میگفت که چرا قبول کردم .؟!

 

مایا با ماشین خودش و مارک هم با ماشین خودش رفتن کافه و هم رو توی اونجا دیدند. 

 

بعد از غذا مارک به مایا گفت که ۲ روز دیگه باید باهم به یک ماموریت توی هاوایی بروند .

 مایا انتظارش رو نداشت .

بعد از شام تصمیم گرفت بره و دوش بگیره و بعد خوابید .

 

 

 

 ۲روز بعد‌…….

 

 

 

 

مایا خیلی ناراحت بود چون همیشه میا کمکش می‌کرد که برای مناسبتی 

خواص لباس انتخاب کنه ولی الان …

 

 

  بالاخره چمدونشو بست و آماده با تاکسی به فرودگاه رفت و مارک رو پیدا کرد .

 

 

 

سوار هواپیما شدند ولی مایا یادش نبود که خیلی از هواپیما میترسه و 

ناگهان بی اراده دست مارک رو گرفت

 

 

 

این داستان ادامه دارد…………